بیوگرافی و معرفی شاعر عماد خراسانی
سيد عماد الدين حسن برقعي متخلص به عماد در سال 1300 هجري شمسي در مشهد به دنيا آمد . پدرش سيد محد تقي معين دفتر از صاحب منصبان استانه رضوي بوده است . خويشان مادرش مردمي صاحب ذوق واهل فضل و ادب بوده اند.
سرودن شعر را از سن 9 سالگي شروع كرد. طبع شعر وآواز خوش دو ميراث ارزنده اي بود كه از پدرش به عماد رسيد .
دوستان اورا مشهدي عماد مي ناميدند. مرحوم فريدون مشيري او را عماد خراساني ناميد و اين لقب تا آخر عمر براي او باقي ماند.
آثار عماد خراساني در حدود سي هزار بيت شعر فارسي است كه در اقسام قوالب متداول از قصيده ، غزل ، مثنوي ، قطعه و مسمطات سروده شده است . بي شك عماد د ر غزل سرائي از شعراي برجسته طراز اول معاصر است وبه قولي در بارگاه غزل از صدر نشينان است .
اولين اثر او به نام «يكشب در بهشت » در سال 1320 در مشهد انتشار يافت . در سال 1341 ديوان شعراو با مقدمه اي از مهدي اخوان ثالث و در سال 1352 ديوان ديگري با مقدمه اي از شكوه الدين محلاتي به چاپ رسيد
زندگي يك نفسم مايه شادي نشده است
واي اگر مرگ نخواهد كه كند شاد مرا
و سرانجام در اسفندماه 1382مرگ او را شاد كرد و روحش به پرواز در آمد .
عیبم مكن ای دوست اگر زار بگریم
بگذار بگیریم من و بگذار بگریم
بگذار كه چون مرغ گرفتار بنالم
بگذار كه چون كودك بیمار بگریم
می خوردن من بهر طرب نیست خدا را
حالی است كه بی طعنه اغیار بگریم
تنها نه بحال خود از این مستی هر شب
بر حالت این مردم هشیار بگریم
برهر كه در این دام مصیبت شده پابند
بر شاه و گدا، پیر وجوان ، زار بگریم
بر لاله نو سر زده از دامن هامون
بر غنچه نشكفته گلزار بگریم
زین عهد و وفائی كه جهانراست هر آن كو
بگذاشته لب بر لب دلدار بگریم
این كاسه سر ها همه خاك است بفردا
بگذار كه با زمزمه تار بگریم
جا دارد اگر تا به صف حشر عمادا
پبوسته از این بخت نگونساز بگریم
عماد الدین خراسانی
چیست این آتش سوزنده كه در جان من است ؟
چیست این درد جگر سوز كه درمان من است ؟
از دل ای آفت جان صبر توقع داری
مگر این كافر دیوانه بفرمان من است
آنچه گفتند ز مجنون و پریشانی او
درغمت شمه ای ازحال پریشان من است
ماه را گفتم و خورشید و بخندید به ناز
كاین دو خود پرتوی از چاك گریبان من است
عالمی خوشتر از آن نیست كه من باشم و دوست
این بهشتی است كه در عالم امكان من است
آمد و رفت و دلم برد و كنون حاصل وصل
اشك گرمی است كه بنشسته بدامان من است
كاش بی روی تو یك لحظه نمی رفت زعمر
ورنه این وصل كه باز اول هجران من است
اندر این باغ بسی بلبل مست است عماد
داستانی است كه او عاشق دستان من است
عماد خراسانی




